خیره نگاه میکند خیره
خیره این دو چشم سیاه
خیره نگاه میکند خیره
به التهاب لحظه ها
خیره نگاه می کند خیره ... با دیده ای گریان و تر
خیال خام خفته ای
میبردش تا به سحر
از این شب شوریده سر
نمانده جر خاکستری
شب به سحر فقان کند
نـدارد امـا اثـری
خیره نگاه می کند خیره
خیره این دو چشم سیاه
به مرگ خود به مرگ شب
نمانده جز ناله و آه
مرگ شب است و سوگ او
کس نبود در این میان
کس نبود در این سکوت
کس نبود در این فقان
خیره نگاه میکند خیره
خیره این دو چشم سیاه
خیره به این تنهایی و
نبود یه تکیه گاه
چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:,
|
اگر غمهاتو از یادت نبردم
ولیکن پابه پات غصه خوردم
اگر به قول تو هیچی نداشتم ...
واست از مهربونی کم نذاشتم
اگر واسه تو دل گرمی نبودم
ولی در حد سرگرمی که بودم
بی انصافی نکن،تغییرکردی
منواز زنده بودن سیر کردی
ولی باز به تو حسی خاص دارم
عزیزم،خوب منم احساس دارم
از عشقت بی رمق شد تار و پودم
منو برگردون اونجایی که بودم
پیشم بودی ولی مغرور بودی
بهت نزدیک بودم،دور بودی
همیشه سرد و سوت وکور بودی
بلاهایی سرم آوردی اما
بگو من کی شکایت کرده بودم؟
بیا برگرد همون جوری که رفتی
من به بی مهریتم عادت کرده بودم
کی مثل من کنارت پا به پا بود؟
کی با خوب و بد تو زندگی کرد؟
چقدر آسون تو رفتی و ندیدی
.
.
.
.
یکی پشت سرت خون گریه میکرد.....
چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:,
|
تمومش میکنم اینبار
نه درکم کن ،نه آرومم
فقط حرفی بزن با من
عشق کم حرف و معصومم
... نگو دل کندن آسونه
نه میتونم نه میتونی
دارم میرم یه جایی که
نه میدونم نه میدونی
چشام میسوزه از گریه
منو دریاب داغونم
دلیل این جداییرو
نه میدونی نه میدونم
مدیونم همیشه من
به قلب مهربون تو
دیگه باید برم عشقم
یا با تو یا بدون تو
نگاه کن این دم آخر
دلامون رنگ پاییزه
داره میریزه برگامون
چقدر رفتن غم انگیزه
دیگه چیزی نگو آروم
منو از گریه پاکم کن
اگه موندم کنارم باش
اگه مردم تو خاکم کن...
یه لبخندی بزن شاید
از این بدتر نشه حالم
بذار تا حس کنم از اینکه
تو میخندی من خوشحالم
نمیدونم کجا اما
دیگه این آخر راهه
یکم واسم بخند
عمر خوشیهامون چه کوتاهه
بذار این آخرین تصویر
ازت تو خاطرم باشه
شاید این صورت خیسم
دلیل رفتنم باشه
خدایا توی این بازی
خودت منو دعوتم کردی
آخه کاری نکردم من
ولی تو اذیتم کردی...
دیگه این آخر خطه
که راهامون جدا میشه
همه چیزم برای تو
اگه چیزی هنوزم دارم
همه دلواپسیم اینه
تورو دست کی بسپارم...؟
خداحافظ چقدر سخته
تو هم حتما نمیتونی
از این غصه از این دوری
نه میمونم نه میمونی
ببین چی شد ته راهه
منه بی ادعا با تو
دارم میرم خداحافظ...
کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي پيش از آنکه خوب نگاهش کني. پيش از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، پيش از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، فکر مي کردي ميتواني تا آخرين روزي که زمين به دور خود مي چرخد و خورشيد از پشت کو ه ها سرک مي کشد در کنارش باشي
هیچ کس ویرانی ام را حس نکرد
وسعت تنهایی ام را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه ی پنهانی ام را حس نکرد
آن که با آغازی ام مأنوس بود
لحظه ی پایانی ام را حس نکرد
مدتی است دیگر صدایم را نمی شنوی ، صدایت را نمی شنوم
درست از همان روز كه گفتی تنهایت نمی گذارم!!!
می نویسم شاید بخوانی
اما حالا دیگر خواندنت هم دردی را از من دوا نمی كند
می دانی ... ... ... ... روزها می گذرد ، ماه ها می گذرد
و سالها نیز خواهند گذشت
اما چیزی در من تغییر نمی كند
هیچ چیز...
انگار كه چیزی را گم كرده باشم ، هر روز به دنبال اش می گردم
نمی دانم گم كرده ام
یا جایی جا مانده است
یا شاید تو آن را با خود برده ای
جایش خالی است
می سوزد
...
و هیچ چیز دیگری جایش را پر نخواهد كرد....
شنبه 5 آذر 1390برچسب:,
|
مــــــــــرا با خیالت تنها نگذار
اصلاً به تو نرفتـــــه است
مهـــــــربان نیست
آزارم میدهـــــــد
دلم خـــــــودت را میخواهد
"دختری با ظاهری ساده از خیابان می گذشت که پسری در پیاده رو به او گفت:
چطوری سیبیلو؟
دختر خونسرد جواب داد:
وقتی تو ابرو بر میداری و مو رنگ میکنی و گوشواره میندازی من سیبیل میزارم تا جامعه احساس کمبود مرد نداشته باشه....!"
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
خورشید خاموش
و آدرس
khorshide-khamosh.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.